چيكه


Wednesday, January 30, 2002

اگه مهمه براي کسي من خيلی ازportishead خوشم ميا.د....

0 comments

اين خانم جومپا لاهيري کارش درسته ها اولين کتابش جایزه پولیتزر گرفته . ترجمان دردها ترجمه مژده دقيقي که گويا از اون دو تا ترجمه ديگه بهتره يه مجموعه داستانه که من فعلا حال کردم باهاش. فضاهای جالبيِ داره مخصوصا بعضي از تعبير هايي که از زبان شخصيتهاش مي کنه خيلي جالب فضاي ذهنيش رو نشون مي ده. مثلا راجع به ِيکي از شخصيتها اينطور مينويسه" از خودم مي پرسيدم ايا به اين دليل رخت و لباسش هميشه اينطور آراسته و مرتب است که آماده باشد هر خبري را که بر سرش آوار شود با وقار تحمل کند شايد حتي بدون اطلاع قبلي در مراسم تدفيني شرکت کند." يک چنين ديدهايي نسبت به اطراف و بيان کردنشون خيلي ارزشمندند. ذهن گسترده و بازي مي خواد تا آدم نسبت به هر چيزي ديد تازه اي داشته باشد. يک ديد منحصر به فرد. فکر اين که هر چيزی به تعداد آدمايي که با هاش مواجه مي شن تعبير و تاويل داره و هر کدوم از اونها هم مي تونه درست باشه هم آدم رو مي ترسونه هم يه جورایی... نمي دونم چی ولي"يه جورايي" مي کنه ...

0 comments

روز يکشنبه ظهر منتظر تلفن يه دوستي بودم در حالي که روي تختم دراز کشيده بودم. طبيعتا هم مدام به خواب مي رفتم. ولي يه خواب سبک از اون حالتها که فکر مي کنی بيداری ولي وقتي واقعا بيدار مي شي تازه مي فهمي که نچ خواب بودی. تو اين خلسه بين خواب و بيداري که بودم شايد نزديک به سه چهار تا موضوع داستان به ذهنم رسيد و حتي تمام جزييات اون ها رو هم با جمله بندي کامل تو ذهنم تصور کردم. انگار که داشتم براي خودم تعريف مي کردم يک داستان نوشته شده رو. بعد از چند ساعت که بالاخره پا شدم . هیچي اش يادم نمونده بود. فقط يه چيزاي محوي از يکي شون. يه داستاني به اسم گرد! راجع به يه دختري که چشمهاش گرد بود...... اون موقع به نظرم خيلي جالب رسيد. حا لا سه روزه دارم زور مي زنم و نميتونم درش بيارم. دعام کنيد!!!!!!!!!!!!!

0 comments

. برام خيلِي عجيبه. در واقع ديروز پي به اين مساله بردم که من از دخترها خيلِي بيشتر خوشم مياد تا پسر ها! نه اصلا منظورم اين نيست که فکر می کنين! به هیچ وجه لزبين نيستم ولي نمِ دونم قضیه چيه که خيلي پيش مياد که يه دفه يه تيک احساسي با يه دختري بزنم . نميدونم که واقعا غیر عاديه اين قضيه یا نه. ولي خوب مثلا چه اشکا لي داره من به ِه دختري که بغل دستم نشسته بگم ميشه من با شما دوست بشم؟ .

0 comments

........................................................................................

Saturday, January 26, 2002

چند روز پيش يه دوست قديمي رو تو حياط دانشكده ديدم. بعد از شايد دوسال شايد هم بيشتر. يه سلام خيلي معمولي بعدش هم بقيه بر و بچه ها اومدن وحرف و شوخي و خنده. يه نيم ساعتي كه ميگذره مي بينم بايد يه چيزي بگم.
مي گم: خوبي تو؟
يه لبخند و نگاه.
“مي دوني زيباترين جمله زندگيم رو تو بهم گفتي؟“
آره؟“ مكث مي كنم اصلا هيچي يادم نمياد “چي گفتم؟“”
“گفتي خوشحال باش چون داره بارون مياد.“
يه كم نگاش كردم. “راستي؟ من گفتم؟“
بعد يه دفه احساس كردم تنهاي تنها اون وسط يه جاده برفي وايساده داره منو نگاه مي كنه. شايد هم الان كه دارم به اون صحنه فكر مي كنم يه صحنه برفي مياد تو ذهنم.
خلاصه برام خيلي عجيب بود. كه “من“ يك زماني به يك نفر همچين حرفي بزنم و از اون عجيبتر اين كه يادم اومد اون زمان واقعا باور داشتم به يك همچين ايده اي. كه فقط همين كه داره بارون مياد كافيه كهيه شخص به خاطرش خوشحال بشه. همين الان اگه يكي به من اين حرف رو بزنه واقعا بهش مي خندم. به نظرم هم اون جمله به طرز احمقانه اي رمانتيكه !
بخش خيلي عجيب تر ماجرا اينه كه هرچي فكر مي كنم نمي فهمم اون “ من“ بودم يا اين ياروهه كه داره به اين جمله هه مي خنده “منم“ يا اينكه اصلا جفتشون يه داستاني هستند واسه خودشون.

0 comments

........................................................................................

Friday, January 25, 2002

بالاخره تونستم تيتر این صفحه رو درست کنم. خودم رو هم به ليست وبلاگ نويس ها اضافه کنم فکر کنم حالا که ديگه خودم رو مطرح کردم بهتره چیز قابل خوندني بنويسم. به هر حال اگه مجسمه دوست دارين به اينجا یک سري بزنين. اينقدر اجراهاي تر تميز و خوبي داره که کلي خوشحال شدم که مجسمه ساز نشدم. چون از شدت افسردگي دق مي کردم که چرا امکانات نيست و خلاصه از اين جور غر ها!( نه که الان خيلی ميتونم معمار درست حسابي بشم!) ولي خوب اقلا دلم خوشه که معماری کردن کار خييييييييييييييييييلي سختيه باور نمي کنین؟!.

0 comments

........................................................................................

Tuesday, January 22, 2002

ديشب ِيه جمله خیلی بامزه شنیدم" خيلي روان مثل يک چوب روسي دوستت دارم"! نميدونم اصلا جمله مال کيه در عین حال هم نميدونم آدم بايد از شنيدن اين جمله چه احساسي بهش دست بده !

0 comments

........................................................................................

Home