|
Saturday, October 26, 2002
● به آساني مي گذارم همه چيز را به خواب و رويا وصل کند تا من هم شيرجه بزنم نگاه نکرده.
........................................................................................تنها سه لغتِ بايد بايد بايد* را ازجايي مي خوانم و با سه قدم سبک دورخيز مي کنم. *شعر پنجره فروغ 6:04 PM 0 comments Tuesday, October 15, 2002
● کارهام خيلي زياد شده. اگر طي چند ماه آينده تزم رو تموم نکنم، احتمالا ديگه نمي کنم و اين مساله خيلي جالب نخواهد بود! بنابراين احتمالا تا مدت زيادي به اينجا نمي تونم اونجوري که مي خوام برسم.
کلي نوشته ها ي نا تمام، آدمهاي نديده، عکسهاي نگرفته، نقاشي هاي نکشيده و مسافرتهاي نرفته مونده که به اين خاطر انجام نمي شه. واقعا دوست ندارم اينجا رو تعطيل کنم ولي فکر کنم بهتره يه مدت شير رو سفت کنيم! تا ببينيم چي مي شه. 7:42 PM 0 comments
● گفتم منو از زندگيت درز بگير.
........................................................................................يادم رفت بگم اضافه ها رو قيچي کن. حالا گير کردم لاي درز زندگيت و نه من کسي رو مي بينم، نه کسي منو. 7:07 PM 0 comments Tuesday, October 08, 2002
● در باد صداها لرزانتر مي شود
........................................................................................درباد شعله ها رقصانتر مي شود در باد سيگارها زودتر به ته مي رسد در باد همهمه اي است وهمناک در باد نمي توان ايستاد در باد فکرها پر از خاک ... فکرها در باد.........باد باد............باد در باد فرياد گم مي شود در باد داد داد داااااااااااد ـــ......ـــ.............. ـــ...............ـــ الفهايش ده تا مي شود و مي افتد و داد در باد مي لرزد. در باد کلماتِ در باد ............پرا............................... کند د.....................ست ............ها.................ت......................... .... پر................................ه ...................... تا........................ب کا................................ ش هوووووووووووووووو 1:20 AM 0 comments
|
ايميل
|