چيكه


Monday, July 28, 2003

بعد از دو سال و نيم دفاع از تزي به نام "بررسي الگو پذيري مسکن در تهران، پيشنهاد الگوي بهينه مسکن در محله يوسف آباد"
روز دفاع بي‎حس بودم تقريبا. پشت تريبون که قرار گرفتم اول صدام مي‎لرزيد. اما کم کم از اينکه طنين داشت و همه ساکت بودند خوشم آمد.
نشستم يک گوشه و گوش دادم به صداي خودم. دستم را زده بودم زير چانه و نگاه مي‎کردم.
فکر مي‎کردم اين هيات داوران که با آن صدا چيزهايي يادداشت مي‎کنند بيکارند؟ چشمهايشان را ببندند، گوش بدهند که صدا چه طنين خوبي دارد توي اين اتاق.
بعد فکر کردم کاش آواز مي‎خواندم. يادم نيست شايد هم خواندم. فقط يادم هست که به خودم آمدم ديدم بي‎خيال صداها شدم و تمرکز کردم روي رنگ نور که هي عوض مي‎شود. هم روي صورت کسي که پشت کامپيوتر نشسته، هم روي يک تي‎شرت سفيد، که انقدر توي تاريکي پيدا و پنهان ‎شد تا اينکه ديگر ديده نشد.
چراغها که روشن شد، همه براي يک نفر دست زدند و داوران رفتند که داوري کنند.
روي ميز نشسته بودم و پاهايم را تکان مي‎دادم وقتي که برگشتند و پشت ميز صف کشيدند و بقيه همه ايستادند و گفتند: شما را با معدل 18.5 مهندس اعلام...
باز همه دست زدند و من نفهميدم که اعلام کردند يا نکردند.
حالا هم من ماندم و اين جمله که براي همه تکرار مي‎کنم: تمام شد. تمام شد. تمام شد.
فقط مي‎دانم اين مرحله و خط هم مثل همه خطهاي ديگر فقط رد شدن از رويش درد داشت. اين طرف و آن طرف باز همان است که هميشه بوده.

0 comments

........................................................................................

Thursday, July 24, 2003



ابراز وجود

0 comments

........................................................................................

Home