|
Monday, July 28, 2003
● بعد از دو سال و نيم دفاع از تزي به نام "بررسي الگو پذيري مسکن در تهران، پيشنهاد الگوي بهينه مسکن در محله يوسف آباد"
........................................................................................روز دفاع بيحس بودم تقريبا. پشت تريبون که قرار گرفتم اول صدام ميلرزيد. اما کم کم از اينکه طنين داشت و همه ساکت بودند خوشم آمد. نشستم يک گوشه و گوش دادم به صداي خودم. دستم را زده بودم زير چانه و نگاه ميکردم. فکر ميکردم اين هيات داوران که با آن صدا چيزهايي يادداشت ميکنند بيکارند؟ چشمهايشان را ببندند، گوش بدهند که صدا چه طنين خوبي دارد توي اين اتاق. بعد فکر کردم کاش آواز ميخواندم. يادم نيست شايد هم خواندم. فقط يادم هست که به خودم آمدم ديدم بيخيال صداها شدم و تمرکز کردم روي رنگ نور که هي عوض ميشود. هم روي صورت کسي که پشت کامپيوتر نشسته، هم روي يک تيشرت سفيد، که انقدر توي تاريکي پيدا و پنهان شد تا اينکه ديگر ديده نشد. چراغها که روشن شد، همه براي يک نفر دست زدند و داوران رفتند که داوري کنند. روي ميز نشسته بودم و پاهايم را تکان ميدادم وقتي که برگشتند و پشت ميز صف کشيدند و بقيه همه ايستادند و گفتند: شما را با معدل 18.5 مهندس اعلام... باز همه دست زدند و من نفهميدم که اعلام کردند يا نکردند. حالا هم من ماندم و اين جمله که براي همه تکرار ميکنم: تمام شد. تمام شد. تمام شد. فقط ميدانم اين مرحله و خط هم مثل همه خطهاي ديگر فقط رد شدن از رويش درد داشت. اين طرف و آن طرف باز همان است که هميشه بوده. 11:29 PM 0 comments Thursday, July 24, 2003 ........................................................................................
|
ايميل
|